محل تبلیغات شما



دختر داییم میگه دیگه عکس خودم و نامزدم و نمیزارم میگن چشتون میزنن

 

میگه اره والا راس میگن نزار

 

و تو دلم میگم بازم خدا رو شکر به لطف این خرافات عنشو در نمیاری

 

میشه برا خیلیا تعمیم داد

کاشکی ی ادم بسیار خرافاتی بودم که میتونستم با استفاده از کلمه چشتون میزنن خیلیا رو آدم میکردم که واقعا بفهمن خرافاتی بودن خیلی بهتر از خود نما بودنه

(خ سخت نوشتم

ظهر بر میگردم خونه میگم مامان توپ والیبال خورده تو سرم میگه رفتی پیش مدیر بیمه تو جور کنه

 

ینی دیگه حدود محبتشو خودتون درک کنید :|

 

بعد غروبم باز بر میگردم خونه میگم مامان خیابون پاسداران محکم با سر رفتم تو سیمان و بدبختی میگه کیفت خاکیه تمیز کن بعد بیا تو :|||


یمیا بیشتر از اینکه گه تو این زندگی

گه تو زندگی ای که توش تکلیفت نامشخصه

 

اون سالی که بابام مریض بود خیلی چرت بود

حرفای همه

کارای بابا

اتفاقایی که میفتاد

خبر مشخصی رو به ادم نمیداد

تا اینکه اخر اردیبهشت خبر مشخصی داده شد

مُرد

راحت

من یه خبر مشخص میخوام

 

 

پ ن:خدا منو بکشه که دیگ اینقدر انفاقای گذشته رو ب یاد نیارم و هی مقایسه نکنم


نمیدونم چیکار کنم و این از همه بیشتر بدِ

 

کاشکی تکلیفم با خودم حداقلش مشخص باشه

متوجه حالِ بدم نیستم

و اونقدر طول کشیده حال بدم که بقیه هم دیگه متوجهش نیستن

از دستم ناراحت میشن,دلخور میشن,به دل میگیرن

 

کاش آخر این سوز بهاری باشد

 

پ ن:چند وقت پیش که داشتم یه متنی رو مینوشتم یهو یه خاطره افتاد یادم که اصلا بهش مرتبط نبود اصلاااا اما ربطش دارم و اوردمش تو متنم

این جمله(کاش آخر این سوز بهاری باشد)هم داشتم مینوشتم یهو تو ذهنم یکی بلند گفتش

هر وخ اینجور اتفاقی واسم میفته میفتم یاد کتاب جز از کل

میخوام یه داستان بنویسم که اگه بگیره بابتش خیلییی خوش حال میشم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دستگاه چاپ حرارتی عکس برگردان سابلیمیشن